پیش از بهار عربی در ۲۰۱۱، ایده «خاورمیانه بزرگ» که به طرح «خاورمیانه جدید» تغییر ماهیت داده بود، بر ایجاد هلالی از نا‌آرامی شکل گرفته بود که از لبنان، فلسطین و سوریه شروع می‌شد و به سمت عراق، ایران و مرز‌های ناتو در افغانستان گسترش می‌یافت.

از خاورمیانه جدید « رایس» تا درماندگی مقابل جبهه مقاومت

فارس پلاس؛ حسن رشوند در یادداشتی نوشت: از زمانی که برای نخستین بار کاندولیزا رایس، وزیر وقت امور خارجه امریکا به‌جای واژه قدیمی‌تر و البته غلط «خاورمیانه بزرگ»، اصطلاح «خاورمیانه جدید» را در تل‌آویو در ژوئن ۲۰۰۶ مطرح کرد، ۱۸ سال می‌گذرد. علت این نامگذاری جدید در آن مقطع این بود که بعد از ۱۱ سپتامبر، حوزه‌های مختلفی در منطقه غرب آسیا درگیر جنگ و کشمکش شدند. در نتیجه این نامگذاری‌ها بود که طرح بالکانیزه‌کردن و شکل‌گیری کشور‌های موزائیکی در منطقه خاورمیانه از سوی آن‌ها دنبال شد. این بود که پیش از بهار عربی در ۲۰۱۱، ایده «خاورمیانه بزرگ» که به طرح «خاورمیانه جدید» تغییر ماهیت داده بود، بر ایجاد هلالی از نا‌آرامی شکل گرفته بود که از لبنان، فلسطین و سوریه شروع می‌شد و به سمت عراق، ایران و مرز‌های ناتو در افغانستان گسترش می‌یافت.  در آن مقطع این هرج‌ومرج ساختاری، شرایط جنگ و درگیری را در کل منطقه ایجاد می‌کرد که فرصت مناسب را در راستای بهره‌برداری رژیم صهیونیستی وامریکا از وضعیت شکننده منطقه فراهم می‌کرد تا بتوانند نقشه خاورمیانه را بار دیگر براساس نیاز‌ها و اهداف ژئوپلیتیک خود ترسیم کنند. پس از بهار عربی در ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴، ساختار منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا به شکلی تغییر پیدا کرد که با از میان رفتن برخی از هم‌پیمانان منطقه‌ای واشینگتن، طرح خاورمیانه جدیدی در قالب آشوب‌سازی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا نه با حضور مستقیم امریکا، بلکه با استفاده از نیرو‌های گریز از مرکزی مانند القاعده، داعش و جبهه النصره دنبال شد. با وجود تفاوت عملکرد امریکا در قبال اجرای طرح خاورمیانه جدید در دوره‌های بوش پسر، اوباما و ترامپ، مخرج مشترک همه دولت‌های ایالات متحده روی روند تنش‌زایی در منطقه با ابزار‌های مختلف بود که بسته به اقتضائات مکانی و زمانی، نحوه بهره‌گیری از ابزار‌ها و بازیگران تفاوت می‌کرد. در همان دوره‌ای که رایس از خاورمیانه جدید گفته بود، غرب آسیا جنگ حزب‌الله و رژیم صهیونیستی را در تابستان ۲۰۰۶ یعنی همان جنگ معروف ۳۳ روزه تجربه می‌کرد و قبل‌تر از آن، حمله امریکا به عراق و پیش‌از آن افغانستان صورت گرفته بود. بنابراین منطقه در یک التهاب کم‌سابقه به سر می‌برد تا جایی که رایس، با شنیدن صدای انفجار در جنگ ۳۳‌روزه، آن را درد زایمان تولد خاورمیانه جدید معرفی کرد. اما سؤال این است که با وجود آنکه ۱۸ سال از طرح خاورمیانه جدید می‌گذرد، چرا تا‌کنون این طرح محقق نشده است و برعکس، روند تحولات به گونه‌ای رقم خورده که اسرائیل ۱۰۰ روز است که در غزه با همه ابزار و ادوات و نیرو‌های ویژه همچون تیپ گولانی خود وکمک‌های چند ده میلیارد دلاری و تسلیحاتی امریکا و دیگر شرکای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای با گروهی که به ظاهر فاقد امکانات خاص است می‌جنگد ولی نتوانسته پیروز از میدان جنگ نابرابر و ظالمانه غزه بیرون بیاید. دلیل آن را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد که اتفاقا ریشه در همان چیزی دارد که رایس و دیگر مقامات امریکا و رژیم صهیونیستی خوشحال از ایجاد آن بودند. آن روزکه امریکایی ها، گروه‌های تروریستی داعش، جبهه النصره و … را ایجاد کردند و بعد‌ها افرادی همچون هیلاری کلینتون، وزیر خارجه اسبق امریکا با افتخار گفتندکه ما داعش را ایجاد کردیم، تصور نمی‌کردند با این اقدامات غیرسازنده و تخریب کننده خود در منطقه، کنشگران جدیدی را به میدان خواهند آورد. این واقعیت را باید پذیرفت که داعش در سوریه از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۸ به مدت هشت سال کنشگری می‌کرد. هرچند کنشگری داعش تخریب کننده، خانمانسوز و هماهنگ با سیاست‌های امریکا و رژیم صهیونیستی بود. اما باید قبول کنیم که داعش کنشگری می‌کرد. امریکایی‌ها تصور می‌کردند با ایجاد برخی گروه‌های تروریستی خلق‌الساعه و مدیریت آن‌ها می‌توانند خاورمیانه جدید مورد نظر خود را شکل دهند، اما هیچ گاه فکر نمی‌کردند چنان گرفتار وضعیتی شوند که بیرون آمدن از آن با کشته شدن صد‌ها صهیونیست و معلولیت بیش از ۴ هزار نفر نظامی و صد‌ها اسیر در نبرد طوفان الاقصی مواجه شوند. از اشتباه ۲۰ سال پیش امریکایی‌ها گروه‌های مقاومت درس گرفتند و توانستند حرکتی را شروع کنند که برکات آن روز به روز بیشتر نمایان می‌شود. سه ماه جنگیدن و مقاومت حماس در برابر صهیونیست‌ها در غزه، شلیک موشک‌های حزب الله لبنان به مناطق شمالی سرزمین‌های اشغالی با هدف کمک به حماس، زدن روزانه پایگاه‌های امریکا در خاک عراق تا مناطق نفتی امریکا در «العمر» و «التنف» سوریه از سوی حشدالشعبی عراق تا حملات مکرر حوثی‌ها به کشتی‌های حامل محموله به سرزمین‌های اشغالی بیانگر یک واقعیت است و آن اینکه امروز دیگر امریکا، رژیم صهیونیستی و قدرت‌های بزرگ جهانی تنها «کنشگر» نیستند. امروز این حماس و جهاد اسلامی در سرزمین‌های اشغالی، حزب الله لبنان، حشدالشعبی عراق، انصارالله یمن و حتی گروه‌های کوچک‌تر همراه مقاومت در منطقه است که کنشگری می‌کنند. امریکایی‌ها و همه قدرت‌های سلطه که تا دو دهه پیش خود را کنشگر بلامنازع جهان و منطقه خاورمیانه می‌دانستند، باید فهمیده باشند کنشگران، محیط کنش، نوع کنش و ابزار کنش دیگر در دست آن‌ها نیست، بلکه دست کسانی است که ۱۰۰ روز است رژیمی تا بن دندان مسلح را در باریکه‌ای به وسعت ۳۶۵ کیلومتر مربع یعنی غزه گرفتار ناو‌های امریکا را با شلیک موشک به کشتی‌های اسرائیلی در باب المندب و دریای سرخ زمینگیر کرده و امریکا را در عراق برای امنیت مراکزش به التماس واداشته و اسرائیل را در شمال مناطق اشغالی در مقابل حملات روزانه حزب الله به وحشت انداخته و مجبور به ترک شهرک‌های خود کرده است. امروز خاورمیانه جدید یا همان غرب آسیای جدید را این کنشگران میدانی مقاومت هستند که شکل داده و مدیریت می‌کنند نه طرح خانم رایس یا توافقنامه ابراهیم نخست وزیر در حال غرق شدن رژیم صهیونیستی. جریان مقاومت که اکنون میدان دار نبرد همزمان با اسرائیل، امریکا و دولت‌های غربی و مرتجعین منطقه‌ای است هر روز بالنده‌تر از گذشته عمل می‌کند و با مدیریت میدان کنش و البته سوار شدن بر دو بال «توکل» و «صبر» نوید دهنده پیروزی نهایی است. پایان پیام/غ

دیدگاهتان را بنویسید